آخرین مطالب
امکانات وب
فردا دوباره میرم پادگان
ما تو پادگان یه بوفه بازرسی داریم و یه بوفه عقیدتی
بوفه بازرسی که انصافا با درصد سود کمی ، اجناسشو می فروشه و ما راضیییم
ولی این بوفه عقیدتی که در جلد متدینین ایفای نقش می کنه پدر ما رو در آورده ها
از کادریش تا سربازش اگر بدونه که یه وسیله رو بوفه بازرسی نداره یا تموم کرده تو کسری از صدم ثانیه قیمت دو برابر میشه
بازرسی و سرهنگ و مرهنگ هم که زورش به سرباز عقیقدتی نمی رسه چه برسه به کادریش
در کل ت مرگ بی ثمر...ما را در سایت مرگ بی ثمر دنبال می کنید
برچسب : بوفه؟, نویسنده : 4danileo5 بازدید : 15
مـــــادر یگانه داوری استکه بعد از خدا ؛گناه ما هر چه که باشدرا می بخشــــــــــد....
-----------------------------------------------------------------------------------------
پدر و مادر تنها رفقای شمان که تا آخر و در هر شرایط کنارتان می مانند
هیچ فامیل نزدیکی رفیق آدم نمی شود
و این را در شرایط سخت می توان فهمید
...قدر پدر و مادرتان را بدانید قبل از اینکه دیر شود...
این نصیحت یک سرباز ارتشی دور ا مرگ بی ثمر...ما را در سایت مرگ بی ثمر دنبال می کنید
برچسب : مادر, نویسنده : 4danileo5 بازدید : 27
می گم که...
متاسفانه danileo هنوز دارد نفس می کشد ها
ما را در سایت مرگ بی ثمر دنبال می کنید
برچسب : متاسفانه, نویسنده : 4danileo5 بازدید : 23
می گم ارتش کارش چیه دقیقا؟
نیروی انتظامی و سپاه کارشون تو مرزو کنترل شهر و ... و درگیری با اشرار هستولی این ارتش این وسط چیکارست؟
از بس که بیکاره به سربازای خودش گیر میده
مثلا سرهنگ به سرباز مرخصی نمیده می خواد بگه که من سرهنگم
به سرباز تا بتونه اضافم میزنه سر یه چیز الکی
کادریاش همه عقده ای چون تو دانشگاه افسری دهنشونو سرویس کردند
وقتی یه سرهنگ می خواد کار خودشو توجیه کنه میگه ببینید اقایون شوما اونوقتا رو ندیدید که بفهمید شرایط سخت یعنی چی ندید که گلوله از کنار گوشتون رد بشه بره بعد می گه اون زمون وضع خیلی بد بود غذا نبود رفاه نبود و اب نبود
پس می گم آره خوب کاری می کنی تو هم همون روزا رو ر مرگ بی ثمر...ادامه مطلب
هنوز 7 ماه از خدمتم مونده نمی دونم این 7 ماهو چجوری خدمت کنمبابا خسته شدم والا
این همه داد و هوار
این همه تنبیه
این همه عقده ای بودن کادریا
یه جورایی دهنمونو سرویس کردند
از صبح تا شب زیر افتاب کلاس رزم انفرادی
لعنت به رزم افرادی
.
.
.
انقد از این نظامیا حالا بدم میاد که نگو حتی از یه سپاهی
ارتشی رو که بی خیال کلا دیگه جز آدم حساب نمی کنم چرا بیدلیل باید همه رو اذیت کنند؟؟؟
یه کادری ارتشی اگر گذرش از اینور افتاد حتما جوابمو بده...
متاسفانه من از اینکه توی سازمانی به نام ارتش خدمت می کنم واقعا متاسفم
من از اولش نمی دونم چرا نیروی انتظامی رو دوست داشتم هر چند همه نظامیا از سر تا پا دقیقا عین ه مرگ بی ثمر...
بلاخره تو خدمت مقدس سربازی با یه مواد مخدر دیگه ای به نام ناس آشنا شدیم می گم که
بیایید بفرمایید ناس
ها؟؟؟
ما را در سایت مرگ بی ثمر دنبال می کنید
برچسب : بلاخره, نویسنده : 4danileo5 بازدید : 26
ولی من یه فرمانده دارم که بی دلیل دوستش دارمشاید به خاطر راستگو بودنشه
شاید به دلیل کل کل کردن با کادریای دیگه سر گرفتن حق سرباز هست
شاید ...
ولی تو تنبیه و اموزش پدر سرباز رو در آورده ها
با این حال که همه ازش متنفرن
من بدبخت فرماندمو دوست دارم
یعنی یه موجودی مثل من کم پیدا میشه
خدایا میگم که
کم بیافرین ولی با کیفیت بیافرین دست مریزاد
مرگ بی ثمر...ما را در سایت مرگ بی ثمر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 4danileo5 بازدید : 26
من تازه باخبر شدم که یه هم وطن و سپاهیمون شهید شدند
والا تو پادگان آرامش نداریم و تقریبا بی خبر از همه چیز
یعنی کل ایرانو آب ببره پادگان ما خبر دار نمیشه
محسن حججی عزیز روحت شاد و یه جورایی حال و هوای ما بدبختا رو هم داشته باش
این منم که نمی دونم به چه آهنگی باید برقصم
تو مسیرت مشخص بود
هدفت مشخص بود
و بلاخره به هدف رسیدی
.
.
.
ولی ما چی؟
مسیرم مشخصه ها = جاده مرگ
و هدفم هم مشخصه = زیارت حضرت عزرائیل
ولی رفیق این کجا و آن کجا؟؟؟
.
.
.
...محسن عزیز شوما شهید شدین پس کاری باهاتون ندارند...
ولی رفیق منو اگر بگیرند سیخ کبابم می کنند
پس یه جورایی وقتی ما هم اومدیم و غریب بودیم
شوما هوای ما رو داشت مرگ بی ثمر...تقریبا بعد اینکه از پادگان اومدم بیرون قبل اینکه راهی خونه بشم باید برای انجام کاری میرفتم یه شهر دیگه
موقع برگشت چون شهر خودمون تا فردا صبح بلیط نداشت بلیت تهران رو گرفتم تا سریعا حرکت کنمتقریبا بعد از 10 ساعت نشستن تو صندلیای داغون اتوبوس و ساعتها پیچ خوردن روی صندلی خوشبختانه رسیدم تهران
هنگام رفت و برگشت ، من بیشتر از 30 ساعت تو راه بودم و حتی نمی تونستم چشم روی چشم بزارم خیلی خسته بودم و یه جورایی داشتم چهار دست و پا می رفتم که برسم خونه
تهران که رسیدم باز بلیت شهر خودمون نبود و باز یه بلیت شهر دیگه رو گرفتم و ساعت حرکت شد 12:15 دقیقه ظهر
ساعت 10:30 بود من تو ترمینال داشتم پرسه می زدم مرگ بی ثمر...ما را در سایت مرگ بی ثمر دنبال می کنید
برچسب : خاطره, نویسنده : 4danileo5 بازدید : 11